بین نویس

هر چه را می بینی بنویس...

بین نویس

هر چه را می بینی بنویس...

بین نویس

برای یادآوری صحنه هایی در ذهن، که قبلن دیده ایم.

طبقه بندی موضوعی
  • ۰
  • ۰

به نام خدا

این فیلم در یک سینما می گذرد که تمام بازیگران آن (که همه زن هستند) در حال تماشای فیلمِ «شیرین» روی پرده ی سینما هستند. داستانِ «فیلمِ روی پرده» همان داستان معروفِ «خسرو و شیرین» است و ما تنها صدای «فیلم روی پرده» به همراه چهره و واکنش تماشاگران حاضر در سینما (بازیگران) را می شنویم و می بینیم و نمایی از پرده‌ی سینما تا انتهای فیلم به تصویر کشیده نمی شود!

 

برداشتی آزاد از فیلم «شیرین» ساخته‌ی «عباس کیارستمی»:

 1. «عشق» سرکاری است!
بسی مضحک است که «خسرو» داعیه‌ی عشق «شیرین» را دارد ولی به خاطر تاج و تخت و مقام با «مریم» ازدواج می‌کند و پس از مرگ مریم است که دوباره به سوی شیرین می‌رود.

2. «عشق» سرکاری است! 
مضحک‌تر از این نمی‌شود که شیرین عاشق و دلباخته‌ی خسرو باشد و در آن واحد عاشق «فرهاد» هم بشود.

3. اگر زمانی «فرهاد» شدید و قصد داشتید به خاطر شنیدن خبر کذب مرگ «معشوقه»ی خود -«شیرین»- تیشه به ریشه ی قلب خود بزنید، اندکی تامل نموده و به اطراف خود بنگرید! با کمال تعجب «شیرین»های زیادی را خواهید دید که در ظاهر متفاوت ولی در عمل و باطن یکسان اند. این را می توان از پلان های متعددی که «کیارستمی» از چهره‌ی بازیگران زن سینمای ایران (و یکی فرانسه) گرفته، متوجه شد.

و در نهایت...
همیشه پای یک «زن» در میان است!

-از این فیلم یه چیز دیگه هم میشه فهمید و اون اینکه بازیگرای زن سینمای ایران تا چه حد می تونن صحنه‌ی دیدن یک فیلم توی سینما رو، بد، غیرقابل‌باور و تصنعی بازی کنن!


Shirin

 

 

خلاصه‌ی داستان خسرو و شیرین از وبگاهِ pandamoz.com

«شیرین» دختر پادشاه ارمنستان و «خسرو» شاهزاده ایرانی، از نوادگان «انوشیروان» بود. «شاپور» یکی از همرهان خسرو که در ضمن نقاش زبر دستی هم بوده و عجیب آنکه اگر شاپور نبود ماجرایی بنام شیرین و فرهاد یا خسرو بوجود نمی آمد!


شاپور در کنار چشمه ایی(!) شیرین رو می بینه و وصف زیبایی اونو به گوش خسرو می رسونه و شاید هم تصویری از شیرین برای خسرو نقاشی می کنه. خسرو علاقمند به دیدن شیرین میشه و شاپور رو به سراغ شیرین می فرسته.

روزی که شیرین همراه دختران و ندیمه هاش به شکارگاه اومده بود، شاپور عکسی از خسرو (که خیلی زیبا بوده) را به صورت تابلویی بزرگ نقاشی می کنه و بر درختی در مسیر شیرین آویزون می کنه. وقتی شیرین عکس خسرو را می بینه به شدت توجهش جلب میشه! دختران همراهش برای جلوگیری از پیشامدهای احتمالی، عکس خسرو رو پاره می کنند!

ولی شاپور فردا دوباره نقاشی دیگری از خسرو می کشه و دوباره بر روی درخت، در مسیر شیرین، آویزون می کنه ... و سه بار این کار رو انجام میده و هر بار عکس رو پاره می کنند! سومین بار، شاپور خودش رو به شیرین نزدیک می کنه و موضوع رو توضیح میده.

حالا شیرین ندیده! عاشق خسرو شده و سوار بر اسب تندرو «شبدیز» به سمت مدائن می تازه.جالب اینه که همون موقع خسرو هم به سمت ارمنستان میاد و این دو همدیگر رو در محلی ملاقات می کنند ولی چون شیرین برای آبتنی لباسهاشو در آورده بوده، خسرو دختری از دور می بینه ولی نزدیک نمیشه و شیرین هم صورتش رو با گیسوانش می پوشونه و این دو همدیگر رو از نزدیک نمی بینند و بنابراین همدیگر رو نمی شناسند!

البته آن دو بعدا باهم ملاقات می کنند و حتی سر موضوعی به اختلاف می رسند و خسرو با دختری بنام «مریم» ازدواج می کنه! هر چند مریم بعدا فوت می کنه!......... شیرین دوست داشته که خسرو پادشاه بشه تا بعد باهم ازدواج کنند! ولی وقتی خسرو به پادشاهی می رسه، از بد روزگار پدر شیرین هم می میره و ناچارا شیرین هم شاه ارمنستان میشه و باز نمی تونند آنها با همدیگه ازدواج کنند!
***
و اما نقش فرهاد:
شیرین دوست داشت که بین شکارگاه و قصرش جاده درست کنه که مسیرش کاملا کوهستانی و سنگلاخ بوده ... به «فرهاد» می سپارند (که سنگ تراش ماهری بوده) ... ولی اون وقتی شیرین رو می بینه عاشقش میشه و بی آنکه بدونه چه کار می کنه از عشق شیرین شروع به کندن کوه ها و جاده سازی می کنه!! خبر به گوش خسرو می رسه. خسرو، فرهاد رو احضار می کنه و اونو از عشق شیرین برحذر می داره! ولی فرهاد گوشش بدهکار نیست. یک روز که شیرین برای دیدن کار فرهاد به پیشش اومده بوده اسبش سرنگون میشه و شیرین به زمین می افته. فرهاد شیرین رو روی کولش می ذاره و تا قصر میبره! و از اون موقع عشقش صد برابر میشه.

وقتی خسرو می بینه که عشق فرهاد به شیرین هر روز بیشتر میشه حیله ایی می کنه و بهش قولی میده! که اگر در مسیر بین قصر خسرو و قصر شیرین دره ایی عمیق ایجاد کنه که خسرو نتونه به قصر شیرین بره اونوقت دست از شیرین بر خواهد داشت! البته هدف خسرو از اینکار از بین بردن فرهاد بوده... ولی فرهاد با جدیت شروع می کنه به کندن کوه و هر روز با جدیت بیشتر...!! خسرو وقتی این جدیت فرهاد رو می بینه ناچارا دست به حیله ایی دیگر میزنه و به دروغ به فرهاد خبر می آورند که شیرین مرده! و افسوس که فرهاد با شنیدن خبر، همون دم با تیشه بر سر می کوبه و می میره!

«بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد»!
***
خسرو پسری داره از مریم ... اون هم عاشق شیرین میشه! و کمر به قتل پدر می بنده و بالاخره خسرو رو می کشه! و به شیرین درخواست ازدواج میده! شیرین بهش میگه بعد از دفن پدر...! وقتی پدر رو داخل معبد دفن می کنند، شیرین همه رو بیرون می کنه تا با جنازه خسرو خلوت کنه! پس از مدتی می بینن که خبری نیست وقتی در معبد رو باز می کنند می بیند که شیرین پهلوی خودش رو با خنجر شکافته و خسرو رو در آغوش گرفته و همان طور جان به جان آفرین تسلیم کرده! و به قولی آن دو بالاخره بهم رسیدند ولی بعد از مرگ!

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی